یه چیزی رو همیشه به خودم میگم. استاد من با وجود بی نظیر بودنش دقیقا نمیدونه که توی صنعت در آینده چه چیزی قراره باب بشه. این خود من هستم که باید خیلی جلوتر از اون باشم. بگردم و بخونم و کد بزنم تا بتونم نقاط با ارزش رو پیدا کنم. 

 

+این یکی دو روز خیلی مفید نبود برام. چه از نظر فکری و فیزیکی با این اوضاع. ولی تصمیم گرفتم که نذارم که این روز این شکلی به پایان برسه. ظرف هاروکه شستم. ریویو پیپر آخر رو هم باید تموم کنم قبل ددلاین و بعد برم سراغ خوندن پیپر های خودم. 

 

+یکی دوتا کار برای خونه و یکی دوتا هم برای دانشگاه هست که مونده و باید تا آخر امروز انجام بدم تا عقب نمونم. صادقانه سربرنامه بودن و به همه چیز رسیدن و موفق بودن توی حداقل بیشتر کارها حس خیلی خیلی خوبی داره. کلی هم وقت اضافه میاری.

 

+بعدا نوشت: رفتم باشگاه و خیلی خوب تونستم که بدوم. یکی از کارهای خونه رو هم که دوهفته مونده بود مونده بود روی زمین انجام دادم و رفت پی کارش. برای هقته بعد هم دارم غذا میپزم. هفته خیلی خوبی بود سوای از خبرهای اخیر. امیدوارم بهترم بشه...

 

+با وقت اضافه ای داشتم نشستم و دوتا از فیلم هایی که خیلی وقت بود میخواستم نگاه کنم رو دیدم. به نظرم فیلم اول pulp fiction بد نبود و خوب هم نبود. شاید چون من vugarity رو با یه هدفی مجاز میدونم و هدف و پشت پرده اون فیلم برای من کافی نبود تا این vulgarity توجیه بشه. قظعا لحظاتی در فیلم بود که لذت بخش بود ولی بخش هایی از قضه هم بود که با خودت میگفتی این بخش عملا هیچ کمکی به مفهومی که باید درک بشه نمیکنه. 

+فیلم دوم Zodiac رو من بیشتر دوست داشتم. قصه براساس واقعیت هست ولی من بازهم true crime دوست ندارم ولی شخصیت رابرت و کنجکاوی و صبر و استعدادش در چیدن پازل باعث میشه این فیلم جذاب باشه به حد کافی حداقل برای یک بار تماشا کردن. تنها چیزی هم که شاید ایراد از من بود این بود که فیلم یکمی طولانی هست و یه کوچولو یه جاهایی خسته کننده میشه.

 

 + این فیلم رو قبلا دیدم و وقت نشد راجبش بنویسم. 12 angry men یکی از فیلم هایی که کاملا دوست داشتم. بدون حاشیه و عمیق. بدون جنجال های بصری الکی و تلف وقت. شخصیت های مرد توی فیلم کاملا قابلیت همزاد پنداری دارن و هرکدوم انگار یه persona رو نشون میدن که برای من کاملا درک بود relatable.  شخصیت های محبوبم هم مرد خونسرد و عمیق مرد مسن تر که در آخر از مرد عمیق حمایت میکنه و اصرارش توی سوال پرسیدن از مرد جدی توی بخش های آخر فیلم تحسین برانگیز هست و همچنین مرد جدی و عینکی آخر فیلم که باوجود مقاومتش وقتی منطق مرد مسن رو فهمید تسلیم شد. آدم های منفور هم برام مرد عصبانی که تعریف معین و دقیقی از مردانگی داره طوری که پسرش دیگه باهاش در ارتباط نیست. و مردی که عینک زده و اصلا شخصیت محکمی نداره چیزی به بحث اضافه نمیکنه و وقتی کسی بهش مستقیم توهین میکنه جوابش فقط سکوت هست چون نمیدونه و یا نمیتونه جوابی بده. نسبت به بقیه شخصیت هام هیچ حسی ندارم.

فیلم با اینکه راجع به جامعه و روابط انسانی هست ولی هیچ حاشیه ای نداره. ما حتی اسم شخصیت های داخل فیلم رو نمیدونیم. حتی اول نمیدونیم چیکار میکنن. زیبایی فیلم در این هست در خلال بحث شخصیت ها هرچقدر که بخوان جزییاتی از زندگیشون رو به مامیگن که در راستای بحث هست و کمک میکنه به قضاوت بقیه. افرادی که توی بحث هستن انقدر عمیق و قوی هستن که اگر دقت کنین اجازه به حاشیه رفتن رو نمیدن. مثلا یکی از اون افراد دقیقا هیچ کمکی به بحث نمیکنه و دیرش شده و دوست داره که زودتر به نتیجه برسن تا بره و مسابقه اش رو ببینه. براش مهم نیست که آدم به حق یا به ناحق محکوم بشه. آینه تمام نمایی از تمام جوامع انسانی. به خصوص وقتی مهاجرت میکنی این افراد رو در مذاهب نژاد ها و رنگ پوست های مختلفی میبینی و این persona راحت تر برات جا میفته. آخر قصه انسان ها در جوامع مختلف حتی در طول تاریخ خیلی خیلی بیشتر بهم شباهت دارن تا تفاوت و گاهی آدم ها این رو فراموش میکنن.