۶ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

splashing this brain on the paper

یه فکری توی کلم هست که شاید حتی خیلی منطقی هم نباشه یا در حال حاضر دور از دسترس ولی یه کورسویی رو توی دلم روشن کرده ه خدا میدونه. باید فقط برم و حل کنم یه قضیه ای رو. بعدش شاید مسیر هموار تر و متفاوت تر باشه.

 

+یه چیزی که هست این هست که رویه فعلی لزوما جواب گوی احساس بیشرفت من نیست. یعنی باید یا جاب عوض کنم یا یه کار دیگه اضافه بردارم. حقیقتا که الان فقط وقت سرمایه گذاری هست ولی امیدوارم فشارهام روی خودم جواب بده.

موافقین ۰ مخالفین ۰

;( Don't mind me

صرفا اومدم که بنویسم که چه قدم های کوچولویی هرروز برمیدارم. احتمال خیلی زیاد هم فقط برای خودم جذاب خواهد بود و یه مرور تکراری ای برای آینده خودم میشه و شاید بی فایده برای دیگران.

 

+ورزش کردم و رویه کاهش وزن توی مسیر خیلی خوبی هست. ثبات قدم خوبی دارم و راضی هستم و خوشحال از بابتش. با کسی مسابقه نمیدم و فقط سعی میکنم از دیروز خودم جلو بزنم. تا حالا هم به هیچ کسی نگفتم و خیلی اوقات تنها رفتم و تنها هم اومدم.

 

+با app Flora هم یکمی درس خوندم و با استادم حرف زدم. هنوز یه گره توی کارم مونده. امروز یه قدم حلوتر رفتم برای حل کردنش ولی همچنان باقی هست برا فردا.

 

+ظرف هارو شستم. شاید مسخره باشه ولی گاهی برام خیلی کار سختی به حساب میاد و خوشحالم که انجامش دادم بعد از یکی دو روزی. 

 

+یه مقاله کوتاه رو هم خوندم که هی بشت گوش مینداختم. اینم از این.

 

 

جالبه امروز فکر میکردم چه روز بیخودی داشتم و هیچ کاری نکردم در حالی که الان که اینارو نوشتم و برگشتم و خوندم دیدم همچین هم بی بار نبوده امروز اگر نگیم بربار بوده. خداروشکر.

موافقین ۰ مخالفین ۰

2no title

گاهی اوقات باید بیام و احساسات منفیم رو خالی کنم. جالبه وقتی معجزه ای اتفاق میفته اوایل گرم هستی و خوشحال و بعد انگار برات عادی میشه. انگار که اصلا معجزه ای در کار نبوده. ولی بوده فقط تو بهش عادت کردی..

 

 

گاهی فکر میکنم این مسیری که دارم میرم سرانجامی که من میخوام رو داره؟ شک میکنم به مسیر. شاید باید یه مسیر دیگه ای رو که همه دارن میرن میرفتم؟ 

 

شاید خوبی زندگی همین باشه. شک کردن به کل مسیر و دوباره خودت رو بیدا کردن یا شاید حتی ساختن.

موافقین ۰ مخالفین ۰

say what you mean, mean what you say

یکی از جلوه های فرهنگ عامه ایرانی که  قطعا همه اینطوری نیستن ولی زیاد دیدم و ازش هم متنفرم قربونت رفتن ها و عزیزم گفتن ها الکی هست. من میتونم درک کنم به خصوص بعضی از آدم ها خارج از ایران دوست دارن که فردی با بیشینه مشترک رو ببینن و معاشرت کنن که هیچ اشکالی هم نداره. مشکل اینجایی هست که زیاد دیدم به هم تیکه میندازن یا طعنه میزنن یا حتی توهین میکنن و بعضا فقط یه عزیزم و قربونتت برم و بیا کنارم و دوستت دارم جمعش میکنن انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده.

 

کلا اگر هم چیزی بهشون بگی که من ناراحت شدم و حق نداری این حرف هارو بزنی یا این سوال که برای من شخصی هست رو سوال کنی یه عزیزم چرندی میذارن و میگن عزیزم من که منظوری نداشتم فقط شوخی میکنیم جنبه داشته باش یا جنبه نداریا. اینطوری طرف کاملا غیرمستقیم حرفش رو زده و زهرش رو هم ریخته و هرحرفی رو به حق یا به ناحق گفته و خالی شده و تو هم به هیچ عنوانی نمیتونی از خودت دفاعی کنی یا مرزبندی ای رو مشخص کنی چون دوست دارن بهت این رو القا کنن که نظرشون از نیت خیر و خوب میاد (چون اون واژه طلایی عزیزم و قربونت برم و ناراحت نشیا یه چیزی میگم رو گفتن) و دیگه خیالشون راحت هست که توی این بازی اجتماعی طرف مقابل کارتی برای بازی کردن نداره یعنی نمیتونه مستقیم طرف رو بازخواست کنه یا جوابش رو بده یا جدی بگیره. در این طور مواقع تنها راهی که وجود داره مثل خود طرف مقابل بودن هست یعنی نکاتی رو معمولا منفی از زندگی طرف به یاد داشته باشی و به روش بیاری تا این فشار اجتماعی از روی تو برداشته بشه. حالا اگر آدمی باشی که سرت توی کار خودت باشه و دوست هم نداشته باشی که دیگران سرشون توی کار تو باشه و نظر نامربوط و ناسوال نکرده ندن بهش میشه عذاب الیم. یه بازی دوسرباخت اجتماعی. یه سیکل معیوب یا یه فرهنگ که فایده ای لزوما نداره دنبال کردنش.

 

نمیخوام بگم این فرهنگ مختص ایرانی ها هست و همه همین شکلی هستن. من در ملیت ها دیگه هم دیدمش. حتی بعضی از وایت های گوگولی با چشمای خوشگلشون که ایرانی ها معمولا عاشقشون هستن. من ایرانی ای هم دیدم که بی آزارترین و مهربون ترین آدم بوده بدون سوال کردن اضافه. من کلا اعتقاد دارم همه طور آدم توی همه جای دنیا هست و این دید همیشه بهم کمک کرده که ۱. دوست هایی رو بیدا کنم یا با کسایی معاشرت کنم که هیچ وقت تصور نمیکردم ۲. گاردی نسبت به کسی نداشته باشم و شعاع ذهنی حتی شده یه ابسیلون وسیع تر بشه. منتها اینجا چون فارسی مینویسم افکارم رو خواستم اینجا هم بگم و یکمی بلند تر فکر کنم.

 

+کی میشه کار من هم تموم بشه و از گروه های مربوطه لیو بدم و برم بی کارم؟

+انگیزه بگیرم برم سرکارم..

موافقین ۰ مخالفین ۰

Tomato or tomato?

اینجا مینویسم که یادم بمونه. خونه خریدن سخت شده و سخت تر هم خواهد شد. تنها چیزی که توی دورنمای کلی میبینم این هست که تنها راهی که برای به دست آوردن آینده و داشتن حق انتخاب گسترده هست جذب کردن دانش هست. تنها چیزی که هیچ کسی نمیتونه جلوش رو بگیره اون فکر توی کاسه سرتو هست که آینده رو میبینه و زودتر هدف میگیره چیزی رو که میخواد. 

 

فقط باید قدم به قدم جلو برم هرروز. دیگه اینکه شانس چی باشه و چه چیزی بیش بیاد دست من نیست و حتی اگر بهترین اتفاق نیفته خیال من از جانب خودم راحت هست. چون تمام تلاشم رو انجام دادم و حداقل بیش خودم شرمنده نیستم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

Who would have thought?

 

کی فکرش رو میکرد که با یه حالت آرزوطوری به دختری که روی تردمیل کناریت داره میدوه نگاه کنی و ببینی چقدر کالری سوزونده و بعد با خودت بگی یعنی میشه منم یه روزی اونقدر بتونم سریع بدوم که عدد کالری من هم مثل اون اونقدر بالا باشه؟ حالا مدت ها هست که حتی خیلی سریع تر از اون روی نردمیل میدوی و کالری خیلی بیشتری میسوزونی و خیلی هم برات عادی شده. فقط دنبال مسیرهای مختلف و قله های سخت تر هستی طوری که به زحمت یادت میاد چرا قدیم تر ها فکر میکردی که نمیشه روی تردمیل یا توی هایک اینقدر کالری سوزوند. عجیبه زندگی. آرزوی دیروز تو واقعیت امروزت میتونه باشه اگر خیلی ساده فقط قدم های کوچیکی برداری هرروز.

 

کی فکرش رو میکرد که یه مرد وایت کنار خیابون واسته تا از یه دختر خاورمیانه ای سکه گدایی کنه؟ چون همیشه به ما میگفتن به درست یا غلط که اونا برخوردارتر هستن زیباتر هستن و همه چیز تموم ولی چه کسی فکر میکرد تو یه آدم از شهر فسقلی به جایی توی زندگیت برسی که در عمل خلافش رو ثابت کنی و دهن خیلی از ریسیست هارو در جا ببندی؟

 

شیرین ترین لحظات زندگی زمان هایی هست که برمیگردم و دیروز خودم رو با امروزم مقایسه میکنم و عملا معجزه استفاده درست از منابعی مثل استعداد فکری بشتکار و زمان رو میبینم توی زندگیم. اون زمان ها هست که میزنم روی شونه خودم و میگم ؛دمت گرم!

موافقین ۰ مخالفین ۰