هرچی بیشتر در اعماق روحم جست و جو میکنم عمیق تر متوجه میشم که چرا از بعضی چیزها فراری هستم. شاید چون قبلا مشابهشون رو امتحان کردم و نتایجی که گرفتم باب میلم نبوده و این باعث شده اون دید به خودم و تصوری که از خودم داشتم در مورد کاری Ego خراب بشه از سمت خودم. قبل اینکه اصلا به دیگران فرصتی بدم که من رو قضاوت کنن خودم خودم رو قضاوت و حذف میکنم و دیگه هم تلاشی نمیکنم. چون شکست خوردن سنگین تر از تلاش نکردن شده برام و جالبه حس میکنم این قضیه در ریشه به imposter syndrome برمیگرده. ولی وقتی از خودم و افکارم خارج میشم و میبینم که آدم هایی که اصلا فکرش رو هم نمیکردم تونستن همون کاری که من میخوام رو انجام بدم به خودم تلنگر میزنم که حتی اون هم تونست پس تو هم << اگر تلاش میکردی>> میتونستی صددرصد. پس تو فقط اهمال کاری کردی نه اینکه استعداد نداشتی. پس پتانسیل رو داری ولی تلاش رو نه. بازهم بخشی از Ego برمیگرده به جامعه و بخش زیادیش به درون خود من. ولی حقیقت این هست که حامعه دور ور من عوض شده. حتی معیار سنجش هم عوض شده. توی یه سیستم جدید یه جا موندن هیچ معنایی نداره و یه روز یه روز هست و مهم.
تحلیل درونی: یه جایی باید این چرخه بشکنه و خودم باید بخوام از درون. چرا اون روز امروز نباشه؟ :)