۸ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

دلتنگی هشتم

از چک کردن اخبار خسته و ملولم. باید به روتین قبلی خودم برگردم. دیشب یه مدت خوبی داشتم مطمین میشدم که حالشون خوبه ولی امروز وقت خودم خیلی رفت. 

 

شاید تنها نکته مثبت دیروز این بود که رفتم جیم و یه رکوردی رو که باید جابه جا کردم و بابتش خیلی به خودم افتخار میکنم. به نظر میرسه که ویدیوهایی که دیدم در مورد بهتر شدن vo2 max و تمریناتش برام داره کم کم جواب میده. 

 

+امروز نکته مثبت این بود که نشستم و پیپر هایی که باید رو خوندم. بازم به خودم افتخار میکنم. هرکاری رو شروع کردن برام داره خیلی سخت میشه. با این وجود دیروز تمام کارهای خونه رو انجام دادم و چک کردم تمام اعضای خانوادم رو هم. 

 

+ یه سالاد من در آوردی هم باتن ماهی درست کردم و سبزیجات مختلف. خوشمزه و سیرکننده بود صادقانه. 

 

امیدوارم همه چیز به وصعیت قبلی برگرده...

موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی هفتم

یه چیزی رو همیشه به خودم میگم. استاد من با وجود بی نظیر بودنش دقیقا نمیدونه که توی صنعت در آینده چه چیزی قراره باب بشه. این خود من هستم که باید خیلی جلوتر از اون باشم. بگردم و بخونم و کد بزنم تا بتونم نقاط با ارزش رو پیدا کنم. 

 

+این یکی دو روز خیلی مفید نبود برام. چه از نظر فکری و فیزیکی با این اوضاع. ولی تصمیم گرفتم که نذارم که این روز این شکلی به پایان برسه. ظرف هاروکه شستم. ریویو پیپر آخر رو هم باید تموم کنم قبل ددلاین و بعد برم سراغ خوندن پیپر های خودم. 

 

+یکی دوتا کار برای خونه و یکی دوتا هم برای دانشگاه هست که مونده و باید تا آخر امروز انجام بدم تا عقب نمونم. صادقانه سربرنامه بودن و به همه چیز رسیدن و موفق بودن توی حداقل بیشتر کارها حس خیلی خیلی خوبی داره. کلی هم وقت اضافه میاری.

 

+بعدا نوشت: رفتم باشگاه و خیلی خوب تونستم که بدوم. یکی از کارهای خونه رو هم که دوهفته مونده بود مونده بود روی زمین انجام دادم و رفت پی کارش. برای هقته بعد هم دارم غذا میپزم. هفته خیلی خوبی بود سوای از خبرهای اخیر. امیدوارم بهترم بشه...

 

+با وقت اضافه ای داشتم نشستم و دوتا از فیلم هایی که خیلی وقت بود میخواستم نگاه کنم رو دیدم. به نظرم فیلم اول pulp fiction بد نبود و خوب هم نبود. شاید چون من vugarity رو با یه هدفی مجاز میدونم و هدف و پشت پرده اون فیلم برای من کافی نبود تا این vulgarity توجیه بشه. قظعا لحظاتی در فیلم بود که لذت بخش بود ولی بخش هایی از قضه هم بود که با خودت میگفتی این بخش عملا هیچ کمکی به مفهومی که باید درک بشه نمیکنه. 

+فیلم دوم Zodiac رو من بیشتر دوست داشتم. قصه براساس واقعیت هست ولی من بازهم true crime دوست ندارم ولی شخصیت رابرت و کنجکاوی و صبر و استعدادش در چیدن پازل باعث میشه این فیلم جذاب باشه به حد کافی حداقل برای یک بار تماشا کردن. تنها چیزی هم که شاید ایراد از من بود این بود که فیلم یکمی طولانی هست و یه کوچولو یه جاهایی خسته کننده میشه.

 

 + این فیلم رو قبلا دیدم و وقت نشد راجبش بنویسم. 12 angry men یکی از فیلم هایی که کاملا دوست داشتم. بدون حاشیه و عمیق. بدون جنجال های بصری الکی و تلف وقت. شخصیت های مرد توی فیلم کاملا قابلیت همزاد پنداری دارن و هرکدوم انگار یه persona رو نشون میدن که برای من کاملا درک بود relatable.  شخصیت های محبوبم هم مرد خونسرد و عمیق مرد مسن تر که در آخر از مرد عمیق حمایت میکنه و اصرارش توی سوال پرسیدن از مرد جدی توی بخش های آخر فیلم تحسین برانگیز هست و همچنین مرد جدی و عینکی آخر فیلم که باوجود مقاومتش وقتی منطق مرد مسن رو فهمید تسلیم شد. آدم های منفور هم برام مرد عصبانی که تعریف معین و دقیقی از مردانگی داره طوری که پسرش دیگه باهاش در ارتباط نیست. و مردی که عینک زده و اصلا شخصیت محکمی نداره چیزی به بحث اضافه نمیکنه و وقتی کسی بهش مستقیم توهین میکنه جوابش فقط سکوت هست چون نمیدونه و یا نمیتونه جوابی بده. نسبت به بقیه شخصیت هام هیچ حسی ندارم.

فیلم با اینکه راجع به جامعه و روابط انسانی هست ولی هیچ حاشیه ای نداره. ما حتی اسم شخصیت های داخل فیلم رو نمیدونیم. حتی اول نمیدونیم چیکار میکنن. زیبایی فیلم در این هست در خلال بحث شخصیت ها هرچقدر که بخوان جزییاتی از زندگیشون رو به مامیگن که در راستای بحث هست و کمک میکنه به قضاوت بقیه. افرادی که توی بحث هستن انقدر عمیق و قوی هستن که اگر دقت کنین اجازه به حاشیه رفتن رو نمیدن. مثلا یکی از اون افراد دقیقا هیچ کمکی به بحث نمیکنه و دیرش شده و دوست داره که زودتر به نتیجه برسن تا بره و مسابقه اش رو ببینه. براش مهم نیست که آدم به حق یا به ناحق محکوم بشه. آینه تمام نمایی از تمام جوامع انسانی. به خصوص وقتی مهاجرت میکنی این افراد رو در مذاهب نژاد ها و رنگ پوست های مختلفی میبینی و این persona راحت تر برات جا میفته. آخر قصه انسان ها در جوامع مختلف حتی در طول تاریخ خیلی خیلی بیشتر بهم شباهت دارن تا تفاوت و گاهی آدم ها این رو فراموش میکنن. 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی ششم

از چیزی که فکر میکردم خیلی بهتر پیشرفت امروز.

 

+میتینگ داشتم و سعی میکردم که چیزهایی که توی کتاب خونده بودم رو پیاده کنم جلو استادم. نتیجه بی نظیر بود. برای شاید اولین بار استادم هر سوالی میپرسید رو جواب میدادم کاملا با intuition و بعد قانع میشد و میرفت سوال بعدی. کل سوالاش رو رو مو به مو براش جواب دادم تا جایی که سوالی براش باقی نموند. ایده هایی رو که بهم میگفت کاملا میدونستم کجا به مشکل میخورن حتی قبل از اجرا. و خب خیلی خوشش اومد. به بن بست نخوردیم و اتفاقا چند تا در دیگه برامون باز شد. یه جایی هم چیزی رو کد زده بودم با چند روش مختلف که از یکی از راه هایی که استفاده کرده بودم خیلی خوشش اومده بود چون به ذهن خودش نرسیده بود. 

 

+کتاب رو هم با اینکه حوصله نداشتم ولی باز هم جلو رفتم و خوندم و از هدف روزانه خودم عقب نیفتادم که اتفاقا خیلی جلوتر هم هستم.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی پنجم

روزهام به طرز جالبی دارن تکرار میشن. نوشتنشون داره شبیه بهم میشه ولی چون کار هام رو به سرانجام رسوندم برای دل خودم مینویسم که انرژی بیشتری برای بقیه روزها بگیرم. انگار که دارم با یه دوست خیرخواه که شنونده خوبی هم هست صحبت میکنم.

 

+ امروز هم زود بیدار شدم ولی توی تخت یه چیزی حدود کمتر از یک ساعت توی موبایلم بودم که جالب نبود. ولی نمیخواستم این روز بد شروع بشه پس پاشدم و رفتم لب. یه ایراد دیگه توی کد رو درست کردم. چیزی که وقت زیادی هم گرفته بوده اتفاقا چند روز پیش ازم. خوشحالم که تا آخر روز تونستم درستش کنم و واقعا خوشحالم. چون حالا دارم میبینم که چقدر زمان محدودی دارم و باید حتما برنامه و دلن داشته باشم که بتونم بیشترین استفاده رو ببرم از این زمان باقی مونده. 

 

+کتاب رو دارم هرچی سریع تر پیش میبرم. چیز جدیدی برای گفتن نیست مگر اینکه لذت خوندن و فهمیدن مسایل نه چندان ساده به زبان دوم  یکی از بزرگ ترین لذت های دنیا برای من هست. ابزار بی نهایت قدرتمندی که دنیات هرگز بعدش مثل سابق نمیشه. 

 

+ جیم نرفتم و حتی برای قدم زدن هم از لب بیرون نرفتم امروز. این روز گذاشتم برای استراحت کردن و ریکاوری.

 

+ شاید نسبت به موارد به چشم نیاد ولی ظرف هارو شستم. متاسفانه چون الان دیگه خسته هستم لاندری و بردن زباله میمونه برای فردا. اون ورزشی رو هم گفتم رو هم میرم چند وقت دیگه. تلاشم رو میخوام بیشتر کنم. ولی متاسفانه استمرار داشتن توی کار و ورزش و کتاب هام انرژی بیشتری برام باقی نمیذاره. حتی وقت نمیکنم دوتا دوست بیشتر پیدا کنم و فکر هم میکنم که دیگه دوست شدن از من گذشته و بیشتر با روابط اجتماعی مبنی بر فعالیت ها و انجمن های مختلف کیف میکنم. تا اینجا که برام مفید بوده و کار کرده.

 

هفته خیلی خوبی تا اینجا. امیدوارم به خوبی هم تموم بشه. پرفعالیت و پربار :)

موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی چهارم

امروز قظعا روز بی نظیر و پرباری بود بود برام به چندین دلیل.

 

+ زود بیدار شدم و لب رفتم و یه تسک رو که باید انجام دادم و ریزالت خوب بود یا حداقل میتونم بگم گام موثری برداشتم در جهتش. یه کار دیگه مربوط به اون پروژه رو هم پیش بردم و خرسند هستم از این بابت.

 

+  یه کتاب رو خیلی وقت بود که میخواستم شروع کنم و تنبلی میکردم. کتاب (never split the difference) عالی هست با کلی مثال از تجربه این فرد. فقط با خودم گفتم شب باید زودتر برم توی تخت خواب و حدودا یک ربع باید فقط پنج صفحه بخونم. که بعضا هیجان انگیز شد و فصل رو کلا تموم میکردم. و عملا هرروز خیلی بیشتر از چیزی که به خودم قول دادم خوندم و دقیقا همین طوری کتابی که به زحمت شروع شده بود به نصفه رسیده و شاید حتی خیلی زودتر تموم بشه. درسی برام شد که اگر واقعا چیزی رو میخوام باید براش برنامه بریزم و هدفمند برم جلو چون اگر فقط وقتی ببینمش بگم من یه روزی این کتاب رو تموم کردم ولی برنامه ای نداشته باشم فایده ای نداره.

 

+ خیلی وقت بود که باید یکی از کلاس های جیمی رو که ثبتنام کرده بودم میرفتم ولی با وجود اینکه جیم خیلی دور نیست باز هم تنبلی میکردم. امروز بالاخره این طلسم رو هم شکستم و میتونم بگم نتیجه خیلی بهتر از حد انتظارم بود. کلاس با موسیقی هم بود و به شدت مودم رو بالابرد. مربی هم پرانرژی بود.

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰

دلتنگی سوم

توی زندگی اخیرا با یه قضیه ای درگیر شدم. تا چه حدی از قدر دونستن از یه فرد باید بهش ابراز بشه و چقدرش رو باید توی خودمون نگه داریم و نشون ندیم؟ اخیرا یکی از بچه ها توی یکی از گروه های دانشگاه دنبال یه پارتنر برای یه ورزشی میگشت و منم خیلی وقت بود که دوست داشتم اون ورزش نسبتا خطرناک اونم برای یه تازه کار رو شروع کنم. ورزش دونفره هم هست و نمیشه با یه نفر رفت. حداقل برای کسی که تازه شروع کرده باشه. 

 

اشتیاق طرف زیاد بود و منم توی کلاس ابتدایی اون ورزش جدا ثبت نام کردم که یه حداقلی رو داشته باشم و بدونم. وقتی قرار ست کردیم برای اولین بار به نظرم همه چیز خیلی خوب و موفقیت آمیز بود. هم توی پیام و هم وقتی دیدیم هم رو ازش تشکر کردم که وقت گذاشته در حالی که منم جبران کرده بودم و پارتنر خوبی براش بودم. سریع یادگرفتم اون ورزش رو و وقت هم کلی گذاشتم. در حالی که اون چندین سال هست اون ورزش رو انجام میده. 

 

حالا که قرار ست کردیم برای دفعه های بعدی و قراری که خودش توافق کرده داره کنسل میکنه مرتب اونم دقیقه آخر. حس میکنم با اینکه دوبار برای یه قرار فقط یه تشکر ساده کردم داره اذیتش میکنه و دیگه نمیخواد با من بره اون ورزش رو.اصلا درک نمیکنم. وقتی تشکر نمیکردم احترام آدم ها خیلی بهم بیشتر بود و خیلی بیشتر دنبالم بودن تا زمانی که میخوام آدم بهتری باشم و برای ساده ترین چیزها ازشون ممنون باشم. 

 

هنوز جوابی برای سوال اولم ندارم حقیقتا...

 

 

+حقیقتا خوشحال نیستم. وقتی سرکنجبین صفرا فزود. به جاش باید چیکار کنم؟ شروع کنم به کار کردن بیشتر و مداوم تر. پیپر هارو هم قبل ددلاین ریویو کنم و برم سراغ اکسپریمنت هام.

موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی دوم

دیروز یادم رفت که بنویسم. امروز خیلی جالب شروع نشد. سرم از بی خوابی درد میکنه ولی اتفاقات خیلی خیلی بهتری داره میفته. از سوپروایزرم پراگرس ریپورت رو گرفتم و عالی بوده. اصلا فکر نمیکردم که اینطوری در موردم فکر کنه. خدایا شکرت. حداقل یه انگیزه ای گرفتم که برم لب و از صبح تا شب یه کاری رو که باید نموم کنم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰

دلتنگی اول

تصمیم گرفتم بیام و شروع کنم دوباره به نوشتن. اولین روزی هست که میره برای مدتی شهر دیگه ای و دلم براش خیلی تنگ میشه. خونه بدون اون سوت و کور هست. این تعریف یه پارتنر خوب هست به نظر من. وقتی هست انگار یه آتیش گرم و عمیقی ته دلت هست. یه حس اطمینان از اینکه هست. حضورش عمیق و دایمی هست. ولی وقتی میره انگار همه چیز سرد میشه حتی خونه. حتی یادآوری شیطنت های کوچولویی که میکرد مثل کشیدن لپ هام فقط عمق سیه چاله تنهاییم رو بیشتر میکنه براش.

 

ولی من هستم.و باید قوی بمونم این مدت رو و میدونم که میتونم. کمتر کسی این روزها لب میره و من باید از این اتفاقات حداکثر استفاده رو بکنم و کارام رو پیش ببرم. چون قبلا وقتی همه لب میرفتن رقابت خیلی بیشتر بود و به تبع اون حرف های رقابتی و مقایسه ای و بعضا خاله زنکی بیشتر. الان حداقل آرامشی برقرار شده که من باید ازش ماهی خودم رو بگیرم و کار ناتمومی رو که باید خیلی وقت پیش تموم میکردم رو به خاتمه برسونم. 

 

+یه ورزش جدید رو دارم شروع میکنم. چالش برانگیز هست برام و دوستش دارم. خیلی از حیطه امن من دوره ولی دقیقا بهتر. کمکم میکنه بتونم یکمی متمرکز تر بشم. طوری که باید باشم.  

 

+کل برنامه روزانه شامل

اول زودتر بیدار شدن و استفاده بیشتر از خورشید زیبا این روزها هست.

دوم متمرکز شدن بیشتر روی کارم تا نتیجه ای که باید رو بگیرم و میتینگ رو بذارم. 

سوم جیم رو به صورت مداوم برم یا مسابقه خاصی رو ثبت نام کنم.

چهارم ورزش جدید رو مدارم ادامه بدم و امتحانش رو بگذرونم.

این کل برنامه من برای این تابستون هست. فقط دوست دارم توی این موارد پیشرفت کنم. بقیه رو هم به مرور زمان بهش اضافه میکنم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰