۵ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

Self Reflection 10

مینویسم که سبک بشم. یه کوچولو دلخورم از دست خودم. دقیقا مشکل خودم رو میدونم از ریشه ولی نمیدونم چرا کاری براش نمیکنم. حتی دقیقا میدونم باید چیکار کنم. وقتی نزدیک ددلاین هام میشه با عجله سعی میکنم کارم رو شدیدا سریع تموم کنم ولی در بقیه مواقع شدیدا پشت گوش میدازم و بی خیال هستم. بعد که میبینم چقدر زمان از دست دادم و کاری که باید انجام میدادم خیلی پیچیده بوده طوری که باید تمام مدت کار میکردم خودم رو لعنت میکنم و منتظر معجزه میمونم. مثل اون کافرهایی که کشتی هاشون در حال غرق شدن هست و فقط در همون زمان یاد خدا میفتن و التماس میکنن که زنده بمونن.

 

حالا که اون معجزه اتفاق افتاده و برای اولین بار کاری رو که نسل های قبلم نتونستن یا نخواستن رو انجام دادم بازم احساس پوچی میکنم. احساس میکنم که شاید لایق شانس دوباره نبودم و مدام از خدا میپرسم که چرا انقدر مهربونی و بهم لطف داری؟ این اعتماد به نفس پایین از جایی نشات میگیره که تلاش نمیکنم و سعی میکنم تا جایی که میشه از چیزهایی که باید یاد بگیرم یا کارهایی که باید شروع کنم دوری کنم و وقت تلف چیزهایی کنم که نباید. و بعدم اینکه از گذشته به عنوان یه نکته برای اثبات خودم استفاده میکنم. اگر موفقیتی بود پس من خوبم و باید اعتماد به نفس داشته باشم و در غیر این صورت نه. 

 

تنها راه شکستن این سیکل معیوب اول اینکه تغییر صدای درون در مواقع اشتباه کردن هست. نباید خیلی به خودم سخت بگیرم. باید به خودم به خاطر موفقیت هام افتخار کنم. پیپری که اکسپت شده جای خوبی هست و نباید بذارم نظر بقیه روی من تاثیر منفی خودش رو بذاره. اعتماد به نفس قدم به ساخته میشه. با خودم تصمیم میگیرم شاید میتینگ بعدی بهتر عمل کنم. بهتر از اونی که هستم. 

 

 

چون اعتماد به نفس حتی روی لحن صحبت کردن هم تاثیر میذاره. دوست داری آروم حرف بزنی که کسی نشنوه یا کمتر تلاش میکنی که لغات و گرامر پیچیده تری رو که میدونی رو به کار ببری. 

 

راه حل اول این هست که بپذیرم که هیچ راه میانبری نیست به جز نشستن و متمرکز شدن و کار رو انجام دادن. اینکه با اولین سختی در جا نزنم و خودم نبازم. به خودم اعتماد داشته باشم و بدونم این من بودم که تمام مراحل رو انجام دادم. و بدونم که شد. به قول یه دوست عزیزی این نتیجه باید بیشتر باعث بشه که به خودم اطمینان و اعتماد داشته باشم. بدونم که اگر زهر خودم هستم پادزهر هم خودم هستم و تمام.

 

چیزهای عجیبی حالم رو خوب میکنه. سکوت شب. صدای بارون. صدا و دیدن و لمس کردن بره های کوچولو. بعضی از گربه ها. 

میدونم که باید خداروخیلی شکر کنم و نگاهم رو به جلو باشه به جای سرزنش خودم. این عالیه که تونستم دووم بیارم چون با توجه به رنک اینجا حتی دووم آوردن و معمولی بودن هم کار هرکسی نیستو یعنی کار خیلی ها نیست. اونایی هم که تونستن آدم هایی تلخی هستن که دوست دارن کلا زهرشون رو بریزن. بعضی از آدم ها وقتی خودشون چیزی نمیشن یا به چیزی که میخوان نمیرسن دوست دارن بقیه رو هم پایین بکشن با خودشون. به این آدم ها نباید توجه کرد. آدم های زخم خورده و از درون حقیری هستن. بعضی از آدم ها کاملا برعکس انرژی مثبت هستن. به بهترین نحو ممکن به چیزها نگاه میکنن. به شدت روحیه بخش و سرزنده هستن. از خوش شانسی من یکی از اینهارو کنار خودم دارم. خدایا امیدوارم لیاقت داشتنش رو بیشتر داشته باشم.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

Self-reflection 9

وسط یه تصمیم مهمی برای زندگیم هستم که شعر اخوان ثالث توی گوشم زنگ میزنه.. باغ برگی که میگوید که زیبا نیست؟ ...

 

+یاد آخرین باری که رفتم مدرسه اقتادم. قبل اینکه از کشور برای همیشه برم. دستم رو رفت و صاف توی چشمام نگاه کرد و گفت: آدم هایی کم شانسی که نتونستن برن رو هیچ وقت فراموش نکن. کسایی که میخواستن و نشد. چون همیشه خواستن توانستن نیست. یاد شعر شفیعی کدکنی افتادم. به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا... 

 

+دلم میخواد یه تمرکز بی انتها و عمیق مثل ته اقیانوس آرام داشته باشم.

موافقین ۰ مخالفین ۰

Self Reflection 8

امروز رو یه نقطه عطف میدونم توی زندگیم که امیدوارم بتونم حفظش کنم (Turning Point)  اول اینکه تونستم متمرکز باشم و خوب یه چیزی رو تحلیل کنم که مدتی بود گوشه ذهنم مونده بوده. یه فرمول نسبتا پیچیده که یادم رفته بود اون بینش پشتش رو. با تمرکز تونستم حلش کنم و یکی از موارد مهم از لیستم خط خورد. 

 

یکی دیگه اینکه وقت کمتری تلف کردم. به این صورت که باید مرتب منتظر یه ریزالتی باشم. به جای مرتب حواس پرت شدن تونستم یه کورس خوب رو شروع کنم که مرتبط به کارم هم میشه و یه سری از مفاهیم قدیمی بهم یادآوری میشه. خیلی خوب بود و تونستم یه سری حفره توی دانشتم رو باهاش پر کنم. چیزهایی که برام ابهام داشتن و رفع شدن. 

 

بعدش کار مهمی رو باید شروع میکردم که انجام بشه. این بخش یکمی هنوز گیر داره ولی روش متمرکزهستم و میدونم که میشه چون به خودم اطمینان دارم. 

 

بعد از کار هم سراغ جیم میرم. معمولا میدوم ولی امروز خیلی حوصله نداشتم پس سعی کردم با تکنیک عزیز خودم که عملا کاربردی از یکی از تکنیک های کتاب معروف Atomic Habits هست دوتا کار رو باهم انجام بدم و ورزش جسمی و فکری رو باهم تلفیق کنم و با تمرکز خیلی راحت تونستم بازی سختی رو که قبلا بیشتر طول میکشید رو دوبار کامل تموم کنم. مزه بازی دیگه کم شده و باید برم سراغ ورژن های جدید تر. ببینم چی میشه مهم این هست که بی کار فکری و حرکتی نبودم و همین برام ارزشه. 

 

سراغ دوتا دستگاه جدید هم رفتم توی جیم و عضلات مخصوصی رو فعال کردم و روشون کار کردم. حس خوبی داره وقتی میتونی تمام حرکاتی رو که توی یوتیوب دیدی رو به صورت عملی اجرا کنی به خصوص آخراش که حرکات مخصوص سروگردن رو انجام میدم چون زیاد میشینم پیشت میز و باید حتما روی خودم کار کنم از این نظرات. 

 

+این رو هم میذارم که به یادگاری بمونه. شاید یه روزی برگشتم و پشت شونه خودم زدم و به خودم افتخار کردم. هفته پیش race ای شرکت کردم و رکوردی به دست آوردم که برای خودم حداقل بی نظیر بود. رکورد رو دقیقا دقیقه آخر جا به جا کردم. به خودم گفته بودم اگر فقط چندین ثانیه رکورد قبلی رو بشکنی و pr به دست بیاری تمام این صبح بلند شدن و عرق ریختن ارزشش رو داشت. فقط خود خدا میدونه چه حس شیرینی داره عقب بودن تا دقایق آخر مسابقه و دقیقا توی دقیقه آخر از کنار pivot رد شدن و رکورد خودت رو شکستن. حتی اگر فقط برای چندین ثانیه باشه به شدت برام ارزش داشت و شیرینی بی نظیری رو به روحم تزریق کرد و دوست عزیزی که دقیقا توی همون لحظه ای که داشتم میجنگیدم با چنگ و دندون و دقیقا توی ثانیه های آخری که نزدیک آخر خط بودم اومد و ازم فیلم گرفت و چقدر ازش ممنونم که اون لحظه رو ثبت کرد و حال درونی و بیرونی من رو توی دوربین ثبت کرد. چیزی که نمیتونم تا ابد فراموش کنم. لطف دوستان رو و شیرینی پیروزی خودم رو.

 

+خدایا مرسی :)

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

Self Reflection 7

پانته آ یه حرف خیلی خوبی میزد. در هر رابطه و ارتباطی چه کاری چه شخصی مفهومی وجود داره به اسم کردیت یا اعتبار. یعنی آدم ها تا کجا حاضر هستن براتون از سرمایه های مادی و غیر مادیشون مثل وقت پول یا اعتبار اجتماعیشون ( اصطلاح گردن گرفتن توی بازی مافیا) استفاده کنن. دو چیز مهم وجود داره. یکی اینکه بهترین استفاده از این سرمایه چی هست از سمت کسی که دریافت کننده هست و اینکه هر رابطه ای دو طرف داره. آیا طرف مقابل هم به همون اندازه برای ما ارزش داره؟ بعضی از سرمایه ها قابل اندازه گیری هست مثل کسی که حاضر هست مبلغی پول به ما قرض بده ولی چه قیمتی میشه روی اعتماد یه فرد یا زمانی که یه فرد برای یاددادن چیزی به ما که وظیفش نیست میذاره؟ روی یک توجه یه محبت یه لیوان آب نطلبیده؟

سرمایه مابه دو گروه کلی تقسیم میشن مادی مثل پولی که قرض داده میشه وقتی هیچ کسی حاضر به قرض دادن بهمون نیست (به هر دلیلی کسی رو توی کامیونیتی نمیشناسیم یا قبلا خوش قول نبودیم در مورد پول پس دادن) یا معنوی مثل یه اعتماد برای شروع یه زندگی( زندگی شخصی و عاطفی) یا برای چرخوندن یه کسب و کار (زندگی کاری) یا هرترکیبی از این دو مثلا پولی رو به کسی میدیم تا بیزنسی رو شروع کنه که پرریسک هست(ترکیب پول و اعتماد ترکیب خطی و غیرخطی)

 

گاهی همه چیز ساده هست در حالت کلی. اگر من ایکس تومن قرض گرفتم باید ایکس تومن هم برگردونم (حالا کمتر یا بیشتر بسته به ستینگ اش داره) ولی چطور میشه اعتماد از دست رفته کسی رو جبران کرد در سال های گذشته؟ آیا چینی شکسته شده بند زده میشه؟ پترن این هست که معمولا توی زندگی جبران کردن سرمایه های مادی(خطی) مثل پول در حالت کلی خیلی خیلی ساده تر هست تا جبران سرمایه های غیرمادی مثل زمان و اعتماد ( به نظر شخصی من کلمه جبران رو خیلی سخت میشه به کار برد برای این سرمایه ها چون در حالت کلی قابل جبران نیستن). مثل خیانت در روابط شخصی ( دوستی زندگی یا هررابطه ای که عاطفه و پیوند های انسانی دلیلی برای شروع و ادامه دادنش بوده)

 

درس مهم برای خودم track کردن سرمایه های خطی خیلی ساده تر هست. چون قابل اندازه گیری هستن. اگر از دست برن احتمال جبران کردن بیشتری دارن. حواست رو به سرمایه های غیرخطی زندگیت جمع کن. کسایی که بهت اعتماد دارن خیلی بیشتر از یه آدم عادی توی زندگیت. باهاشون صادق باش و قدرشون رو بدون.

 

دوم اینکه بیشتر از اینکه مهم باشه که چقدر به دست میاریم توی سرمایه های خطی مهم تر این هست که  گند نزنیم سرمایه های غیرخطی  چون به تبع اون روابطمون هم ممکنه خدشه دار بشه. روابطی که سال ها طول کشیده تا پا بگیره یک شبه ممکنه از هم فروبپاشه و این از دست دادن و فقدان حس درونی خیلی بدتری ممکنه ایجاد کنه تا به دست آوردن یه سرمایه خطی ( مثلا از دست دادن اعتماد کارفرما(غیرخطی) که ممکنه به از دست دادن شغل منجر بشه در مقایسه با دست آوردن پول (خطی) توی یه سرمایه گذاری)

 

 

+ توی اپیسود جدید یادکست Lex یه حرفی میزنه که من رو خیلی به فکر فرو برد. اولین باری نبود که میشنیدم این حرف رو ولی یادآوری خیلی خوبی برام بود. میگفت زندگی ما آدم های معمولی این هست که باید خیلی بیشتر تلاش کنیم تا بتونیم جبران کنیم اون استعداد نداشته رو مثل ۹۹٪ آدم های دیگه. وقتی دیدم اون هم این رو میگه ( کسی که به شخصه حرفاش رو در بعضی از ابعاد خاص عمیق تر میدونم و لایق حداقل گوش دادن هرچند ممکنه لزوما باهاش موافق نباشم) متوجه شدم که باید خیلی خیلی بیشتر حواسم رو به زندگی خودم جمع تر کنم. تلاشم رو باید بیشتر کنم و هدفمند تر زندگی کنم. نیاز به یادآوری دارم گاهی حس میکنم و این اپیسود بهانه خوبی بود. 

 

خدایا ممنونم ازت بابت یه روز دیگه و زمان بیشتر برای انجام برنامه هام. مرسی :)

موافقین ۰ مخالفین ۰

Self Reflection 6

خیلی سریع اومدم که فقط به خودم یادآوری کنم که چقدر به خودم افتخار میکنم فقط و فقط به خاطر چندتا کار خیلی کوچیکی که انجام دادم و توشون استمرار داشتم. اولین اینکه میدوم. ضربان قلبم داره ثابت میشه موقع دویدن و vo2 max ام هم رو به بهبود هست که خوشحالم بابتش چون خیلی براش زحمت کشیدم تا به اون عدد برسه. خیلی خیلی دویدن توی سرعت هایی که قبلا برام سخت بود راحت تر شده و دیگه فقط دوست دارم که ادامه بدم و دیگه حتی قدم هم نمیزنم وسطش. رسیدن به این مرحله رو به خودم تبریک میگم چون قبلا خیلی فاصله داشتم با این مرحله از آمادگی جسمانی. 

 

دوم اینکه سبزیجات رو یه مدتی بود تنبلی میکردم و حذف کرده بودم و مونده بودن توی یخچال. دوباره و کم کم اضافه شدن به صبحانه و ناهار و بعضا شام. سردرد هام خیلی بهتر شدن. شاید به خاطر بهتر خوردن و فعالیت بیشتر بدنی باشه. از خودم ممنونم به خاطر اینکه زحمت کشید امروز و پروژه رو برد جلو یکمی و اینکه داره متمرکزتر کار میکنه و پیشرفت کرده. استادم هم راضی به نظر میرسید.

 

ممنونم از خودم که یه پادکست جدید هم کشف کرده به اسم philosophize this که تازه شروع کرده به گوش دادنش و داره لذت میبره. امیدوارم هفته خوبی باشه این هفته پیش رو. خدایا شکرت.

موافقین ۰ مخالفین ۰